از وقتی که رفتی سفر یا به قولی
تو زنجیر کردنت ؛دارم از ترس می میرم
چرا؟
آخه این قول بی شاخ و دم نفس
داره منو هلاک می کنه
بابا بازم به دم گرم تو.
عجب شراب مرد افکنی است این می
اما چه کنم که بیشتر اوقات با ساقی
سر نا رفیقی دارم از بس که مست لا مستم به
میخانه غیر
زمین به هلال ماه احتیاج ندارد
انگشتان زمینیان قرص کامل را نشان می دهد
دیگر باید ۱۴ از راه برسد
نفسها در سینه حبس شده در انتظار انفجار است.
گلها توی این ماه یه بوی دیگه می دن
مخصوصا گل محمدی
بیچاره من که حس بویایی ندارم
مثل یه بچه یتیم چشم به دست دعای شما دوختم
اونهایی که دم از عشق میزنن و درباره گرمای داغ عشق داد سخن میگن
با گرمای خدا چه کار می کنن سریع با یه کولر حلش می کنن
پس گرما بی طاقت کننده است و عاشقان سرد مزاج بسیار
به هر عطر فروشی رفتم ولی بوی تو را استشمام نکردم
نمی دانم عطر وجودت از چه جنسی است
بالاخره سرزمین دلم را با گلهای کلامت آنقدر آغشته می کنم
که جز بوی تو را ندهد.