وقتی هلال....

وقتی هلال دلش بگیره بره گوشه ای، اگه همه جهان دنبالش بگردن نمی تونن پیداش کنن.

وقتی هلال دلش بخواهد همه ببیننش هیچ پرده ای نمی تونه جلوی نورش رو بگیره.

 روشنایی و تاریکی به وقت هلال تنظیم میشه.

هلال ازنو و روزی از نو

باردیگر یه هلال دیگه متولد شده. ولی این هلال یه مزه دیگر می دهد خیلیها به این نورسیده علاقه دارند.

بعضی ها همزمان با تولد این هلال متولد میشند بعضی ها روزیه زندگی شون عوض میشه وخیلی اتفاقات دیگر که برای خیلی ها می افتتد .

وبرای خیلی ها پایان است بر تمام.........

گل ظرف چینی

پدرم در کودکی به من یک کاسه چینی با یک گل زیبای سرخ در وسط ظرف به من هدیه داد.

در طول این 70سال عمرم این ظرف بارها پر و خالی ازچیزهای خوب‌‌ و بد شده، بارها شکسته و بند خورده ولی این گل هم چنان در وسط این ظرف قرار دارد.

(درطول این زمانها  بعضی وقتهاظرف آلوده شده وگل ظرف کمرنگ شده ولی بعد از شستشوی اون جلا یافته)

من دارم میرم ونگران ازاینکه سرانجام گل ظرف چینی چه خواهد شد .

من زیتون را دوست دارم

زیتون برای خوردن است .

درهرسرزمین که کشت بشه مزه مخصوص به خودش را داره.

آفات زیتون اینو خوب فهمیدند.

اونها هم زیتون رو دوست دارند هم سرزمینش را.

اونها حاضرند برای بهتر رشد کردن گرانبهاترین چیزها را از بین ببرند.

شاخه صلح زیتون اینها را تایید می کنه.

کبوتر خجالت زده صلح.

گریه

هلال یتیم

خوشی ماه از زمانی که هلالش شروع میشه تازمانی که قرصش کامل میشه اینه که خورشید پشت اونه، نوردهی می کنه،دست گرم آفتاب روی سرش ولی امان از زمانی که دنیای خاکی این دو رو از هم جداکند.

من بابایم را می خواهم.