قاب خالی

قاب عکست روی طاقچه دلم بی عکسه 

 

سردرگم شدم از بس که ندیدمت 

 

هجوم افکاری که میگن نیستی 

 

داره من رو از پا می ندازه

تگرگ

دلمون به ابرای مهربون بهاری خوش بود 

 

به اشکهای لطیف دوستی بند بود 

 

وقتی قهر می کنی دلت سرد می شه 

 

مثل بعضی ها  

 

که آدم احساس می کنه مهربانیشون  

 

برای از سر وا کردنه وچقدر سرد و سنگین

بهاریه

بهار آمد و این دل به باغ شد


لطفتی سراسر است ،زمین شاد شاد شد


انگار فراموش می کند عمر بلند خویش


ما از بهار گلها گرفته ایم


اما چه سود که زمستان سیاه کرد.