امشب

آنچه امشب در سینه  پر درد می وزد، نسیم  رویش توست.

لبان سرخ فرشتگان، روی گردن تو نقش خنجر می زنند.

ملایک  در عرش شورش کردند؛ از این شورشی که در خلق عالم است.

مشکم پر شده از اشک، به ساقی بگویید تا دیگر برایم آب نیاورد.

قند خونم افتاده، بگویید جام شیرین کوثر به من بدهند.

سر

سرم رو جدا میکنم


تا آرزوی گرمای شانه هات را به گور ببرم


دوست ندارم شانه هات آزرده آرزوهام بشه


چه ننگیم من برات کاش نبودم

دریا

سلام دریای آبی


صدفهای زیبایت را به پایم ریختی


اما من تن ناپاکم را در تو شستم


و تو دامن نرمت را گستردی به پایم


ولی بی توجه به آن دنبال خشکی بودم.

آتشفشان

دیدی آخر شعله کشید؛


دل زمین به مانند دل تو بزرگ نیست!


خاکستر درونش برای مدت کمی مردم را حیران کرد؛


وای از زمانی که تو آه بکشی.

پرچین دریا

در کنار نوازشهای یاسهایت


که سر برآورده از موجهایت


خورشید نگاهت را به تماشا می نشینم


نردبان دلم برای آمدن به کنار پرچینت شکسته


کمکم کن........

دریا

چشمهایم را می بندم


نوازش موج های دریا آرامم میکند


ولی دریای روحم را جز به موج نگاهت حیات نیست


محبوبم مرا دریاب